دوشنبه


دوشنبه، 2 آذر ماه 1388 برابر با 2009 Monday 23 November
خبرنگار نيوزويک؛ شکنجه های وحشیانه در زندانهاى رژيم
خبرنگار هفته نامه نيوزويک كه بمدت بیش از سه ماه در زندانهاى جمهوری اسلامی در حبس بوده در مصاحبه با شبکه خبری سی ان ان، گوشه ای از مشاهدات خود در مورد شكنجه هاى وحشيانه در سیاهچالهای رژیم را افشا کرد.
گزارش سی ان ان: "همه ترا فراموش كرده اند"، اينها كلماتى بود كه مازيار بهارى خبرنگار نيوزويک هر روز از بازجوهاى خود طى چند ماهى كه در زندان انفرادى بسر مى برد، مى شنيد. مازيار يک خبرنگار و فيلمساز است. او بهمراه صدها تن ديگر در جريان تظاهرات پس از انتخابات ماه ژوئن در ايران دستگير شد.
مازیار بهاری پس از تشريح نحوه دستگيرى خود گفت: بازجو هر روز به من مى گفت ترا اعدام خواهيم كرد. يک روز ساعت چهار صبح بعد از نماز صبح بيدار مى شوى و حلقه دار را در برابر خودت خواهى ديد. من هم حتما سعى مى كنم كه آن روز اين ‌جا باشم تا خودم صندلى را از زير پايت بكشم. اين لحظه آخر زندگی تو خواهد بود.
خبرنگار هفته نامه نيوزويک افزود : من طى سه ماه هر روز با تهديد اعدام زندگى مى كردم. بازجو مى خواست مرا بترساند و زير فشار شديد روحى قرارم دهد تا مجبور به اعتراف به چيزى كه خودشان مى خواستند، شوم. مرا شكنجه هاى جسمى هم دادند، ولى شكنجه هاى روحى بسيار مؤثرتر بود.
مجری سی ان ان: شكنجه هاى جسمی چى بودند؟
مازیار بهاری: لگد زدن، مشت زدن، سيلى زدن و ضرب و شتم با كمربند. آنها در زندان اول آدم را تحقير مى كنند. مى خواهند آنقدر آدم را تحقير كنند تا اتهامى كه به تو مى زنند را بپذيری. سلول انفرادى بدترین بخش زندان است. وقتى در انفرادى هستيد، احساس مى كنيد كه ديوارها دارند به هم نزديک مى شوند و اتاق دارد كوچک مى شود، گويا كه در قبر هستيد. بعد از چند هفته كه مرا تهديد به اعدام كردند، با خودم گفتم اگر هم مرا اعدام كنند، چه فرقى مى كند، ديگر آخر كار رسيده است. بعضى وقتها هم فكر مى كردم كه اعدام شدن از ماندن در سلول انفرادى خيلى راحت تر است. چون مى ديدم برخى افراد در رژيم جمهورى اسلامى سه چهار سال در انفرادى بسر برده اند.
خبرنگار نيوزويک افزود: دوبار به سرم زد كه خودكشى كنم. اين عينكى كه الان دارم را در زندان هم داشتم. دو سه بار به اين عينک نگاه كردم و با خود گفتم، شيشه عينک را بشكنم و با آن رگ دستم را بزنم. بعد به اين فكر كردم كه چقدر طول مى كشد تا همه خون از بدنم خارج شود و بميرم. به اين فكر مى كردم، ولى دوباره گفتم، نه اين كار را نخواهم كرد، چرا كار آنها را سهل كنم. اگر مى خواهند مرا بكشند، بگذار خودشان بكشند. من جلاد آنها براى خودم نخواهم شد. آنوقت به خانواده ام فكر مى كردم، به همسرم، كودكم و مادر و خانواده و دوستانم فكر مى كردم.

هیچ نظری موجود نیست: