دوشنبه

14 شهريور 1386
پدری 35 ساله: 
می خواستم فرزندم را تنبيه کنم
با يک طناب دارش زدم!
درسی که حکومت درکوچه و خيابان و ميدان به مردم می دهد


ساعت 23 هفتم شهريورماه جاری پيكر بی جان«اميرحسين» هفت ساله روی كول پدرش به بيمارستان هفده شهريور «يافت آباد» انتقال يافت. درپی معاينات پزشكی، مرگ اميرحسين مشكوك تشخيص داده شد و "مصطفی" پدر 35 ساله توسط عوامل انتظامات بيمارستان دستگير شد.

"مصطفی" در بازجويی اعتراف كرد: بچه را دار زدم!

مادر اميرحسين گفت: حدود هشت سال قبل با "مجتبی" ازدواج كردم. اودر يك شركت تراشكاری كار می كرد و زندگی خوبی داشتيم تا اينكه پس از مدتی معتاد شد و مدير شركت وی را از كار اخراج كرد. يكبار قصد داشت با گاز به زندگی من و فرزندانم خاتمه
دهد، اما موفق نشد.

يكبار ديگر وقتی از خانه پدرم به منزلمان مراجعه كردم از بچه هايم شنيدم كه می گفتند، پدرشان قصد داشت با چاقو آنان را به قتل برساند، اما با آمدن من به خانه منصرف شد.

حدود شش ماه قبل به دادگاه خانواده رفتم و درخواست طلاق دادم.بيشتر اين مدت بچه هايم پيش من بودند. روز نيمه شعبان "مجتبی" به خانه پدرم آمد و از من خواست تا اجازه بدهم او بچه ها را به پارك ببرد. «اميرحسين» و فاطمه را تحويل او دادم.

پدر اميرحسين گفت: بچه ها را به پارك سيدآباد بردم. ساعت حدود 30/10 دقيقه بود
كه از آنجا خارج شديم. چون بچه هايم می گفتند تشنه هستند برايشانسانديس
خريدم «اميرحسين» شروع به بهانه گيری كرد. از من می خواست تا او و خواهرش را پيش مادرشان ببرم. خسته شده بودم، می خواستم او را تنبيه کنم. طناب قرمز رنگی را كنار جاده در حال ساخت ديدم، آن رابرداشتم، دور گردنش انداختم و آنقدر فشار دادم كه از بينی اش خون جاری شدپشيمان شدم. وقتی ديدم هنوز به آهستگی نفس می كشد، او را به بيمارستان 17 شهريوريافت آباد انتقال دادم كه متأسفانه ديگر دير شده بود. قاضی «اصغرزاده» گفت: اين پنجمين پرونده فرزندكشی طی سال جاری است در اين شعبه است

هیچ نظری موجود نیست: