سهراب اعرابی 19 ساله زیر وحشیانه ترین شکنجه ها شهید شد. ضربات هولناک کابل جانش را ذره ذره از بدن گرفت. مادرش همچو مرغی پرکنده بیرون دیوارهای قصر ضحاک، اوین، بال بال می زد و دلبندش را میجوئید. دیوارهای سرد و نفرتانگیز قصر ضحاک مانع از این نمیشد که فریادهای درد و رنج سهراب زیر شکنجه دژخیمان خامنهای را مادر نشنود. صدائی هماره در گوش مادر لرزه بر اندامش میانداخت ولی مهر مادرانه مانع از این میشد که او نالههای بلند عزیزش را آنگونه که هست بشنود، او بجای نالهها، نجوای پسرش را میشنید که مادر را صدا میکرد، او تعمداً میخواست تا بجای ضجههای فرزندش صدای مادر مادر او را بشنود، مهر مادری به او اجازه نمیداد که رنج فرزندش را باور کند.
مادر سهراب جلوی قتلگاه اوین از هر زندانی تازه آزاد شدهای سراغ فرزندش را میگرفت و از همه آنها میپرسید آیا اذیت هم میکنند؟ عطوفت مادری حتی در کلام نیز مانع از این میشد که بپرسد آیا میزنند؟ آیا شکنجه میکنند؟
امروز اما همه ایران، همه دنیا، همه آنهایی که هنوز انسان هستند صدای فریادهای دردآلود سهراب را میشنوند. امروز دختران و زنان شیردل و پسران و مردان شجاع ایرانی در سوگ سهراب اشگ میریزند و همنوا با مادر سهراب مویه میخوانند.
و تو ای همسر و فرزند شکنجه گر اوین، دریغ از تف که بصورت این بیشرم بیاندازید، فقط به او بگوئید تکههای گوشت و پوستی را که بهنگام کوبیدن کابل به کف پاهای سهراب به صورتش چسبیده را بما پس بدهد، ذره ذره وجود سهراب برای ما مقدس است. به او بگوئید با اینکه دهها بار دستانش را شسته، هنوز دستانش خونینند، خون جوانان ایرانی هرگز محو نمیشود، به او بگوئید اینقدر نلرزد، او که خدا را سالها است در وجودش دفن کرده، دیگر از چه میترسد؟
و تو ای خامنهای ضحاک، امروز اجدادت، شمر و یزید بتو افتخار میکنند. هفتاد میلیون سهراب ایرانی تبار بدنهای خود را برای شلاقهای تازی اشغالگر آماده کردهاند، ما بیشماریم، ما ایرانیم، تو را به همانجایی که جدت یزید دفن است خواهیم فرستاد.
و تو ای ایرانی، هر جا که هستی لحظهای درنگ کن، به روح بلند سهراب درود بفرست، مشتهایت را گره کن، دندانهایت را بهم بفشار و آماده کندن ریشه اشغالگران و اهریمنان از خاک پاک ایران باش، اشگهایت را پاک نکن، گریه ما از خشم است.
باید همه در ایران و در هر جای دنیا دست بدست هم دهیم و با تمام توان سوگ سهراب را عالمگیر کنیم، سهراب در زندان دژخیمان و زیر شکنجه شهید شده است، برای نجات دیگر سهرابهای در بند و برای اینکه فردا جنازه سهراب دیگری را تحویل مادرش ندهند باید آنقدر این جنایت برای جنایتکاران گران تمام شود تا از تکرار آن پشیمان شوند. به گوش هر کس، ایرانی و غیر ایرانی، به هر مرجع و سازمانی و به هر ارگان و جمعیتی سوگ سیاوش را برسانید.
مادر سهراب جلوی قتلگاه اوین از هر زندانی تازه آزاد شدهای سراغ فرزندش را میگرفت و از همه آنها میپرسید آیا اذیت هم میکنند؟ عطوفت مادری حتی در کلام نیز مانع از این میشد که بپرسد آیا میزنند؟ آیا شکنجه میکنند؟
امروز اما همه ایران، همه دنیا، همه آنهایی که هنوز انسان هستند صدای فریادهای دردآلود سهراب را میشنوند. امروز دختران و زنان شیردل و پسران و مردان شجاع ایرانی در سوگ سهراب اشگ میریزند و همنوا با مادر سهراب مویه میخوانند.
و تو ای همسر و فرزند شکنجه گر اوین، دریغ از تف که بصورت این بیشرم بیاندازید، فقط به او بگوئید تکههای گوشت و پوستی را که بهنگام کوبیدن کابل به کف پاهای سهراب به صورتش چسبیده را بما پس بدهد، ذره ذره وجود سهراب برای ما مقدس است. به او بگوئید با اینکه دهها بار دستانش را شسته، هنوز دستانش خونینند، خون جوانان ایرانی هرگز محو نمیشود، به او بگوئید اینقدر نلرزد، او که خدا را سالها است در وجودش دفن کرده، دیگر از چه میترسد؟
و تو ای خامنهای ضحاک، امروز اجدادت، شمر و یزید بتو افتخار میکنند. هفتاد میلیون سهراب ایرانی تبار بدنهای خود را برای شلاقهای تازی اشغالگر آماده کردهاند، ما بیشماریم، ما ایرانیم، تو را به همانجایی که جدت یزید دفن است خواهیم فرستاد.
و تو ای ایرانی، هر جا که هستی لحظهای درنگ کن، به روح بلند سهراب درود بفرست، مشتهایت را گره کن، دندانهایت را بهم بفشار و آماده کندن ریشه اشغالگران و اهریمنان از خاک پاک ایران باش، اشگهایت را پاک نکن، گریه ما از خشم است.
باید همه در ایران و در هر جای دنیا دست بدست هم دهیم و با تمام توان سوگ سهراب را عالمگیر کنیم، سهراب در زندان دژخیمان و زیر شکنجه شهید شده است، برای نجات دیگر سهرابهای در بند و برای اینکه فردا جنازه سهراب دیگری را تحویل مادرش ندهند باید آنقدر این جنایت برای جنایتکاران گران تمام شود تا از تکرار آن پشیمان شوند. به گوش هر کس، ایرانی و غیر ایرانی، به هر مرجع و سازمانی و به هر ارگان و جمعیتی سوگ سیاوش را برسانید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر