یکشنبه

دار و تیرباران
چرا هنوز حرف اول است؟


ستاد فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ با صدور اطلاعیه‌ای به دار کشیده شدن 29 تن را در زندان اوین اعلام داشت.
اعدام شدگان مخلان نظم و امنیت اجتماعی اعلام شدند و این که باعث نابودی بسیاری از خانوده‌ها شده بودند. در همین اطلاعیه از همراهی و شجاعت آیت‌الله هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضاییه و قاضی مرتضوی دادستان تهران در این رابطه تقدیر و تشکر شده که در حقیقت مسئولیت این اعدام ها را از دوش نیروی انتظامی برداشته و بر دوش قوه قضائیه گذاشته شده است. اطلاعیه ستاد فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ این اعدام ها را موجب درس عبرت برای اراذل و اوباش و فروشندگان مواد مخدر دانسته است.
اگر اطلاعیه ای هم می شد با امضای "تاریخ" منتشر کرد، آنوقت دراین اطلاعیه از صادر کنندگان اطلاعیه اعدام 29 تن و تمام آنها که فکر می کنند با اعدام مشکلات اجتماعی حل می شود پرسیده می شد: اگر، با اعدام و درس عبرت، مشکلات ناشی از مواد مخدر و فحشاء و دیگر دلائلی که برای اعدام های روز یکشنبه (دیروز) در اوین ارائه شده حل شدنی بود، این مشکلات را آیت الله خلخالی 29 سال پیش حل کرده بود و دادن درس عبرت به شما نمی رسید! مگر این که خود بخواهید از گذشته و حاصلی که آیت الله خلخالی برجای گذاشت درس عبرت بگیرید. آن جرم هائی که بعنوان دلیل اعدام 29 تن اعلام شده، همه معلوم است، علت را باید جستجو کرد که درجای دیگر است. علت را هم نمی توان دار کشید، بلکه برایش چاره جوئی باید کرد.
تازه اگر در این جمع 29 نفره که به دار کشیده شدند، کُرد و بلوچ بنام اشرار جاسازی نشده باشند که اگر چنین شایعاتی حقیقت داشته باشد ریختن نفت بر آتش در آن دو منطقه ملتهب است

قتل و اعدام
بگرد تا بگردیم!


این چهار نفر روز پنجشنبه در شهر برازجان که سالها تبعیدگاه زندانیان سیاسی زمان شاه و زندان آن یکی از معروف ترین زندان های ایران بود در ملاء عام حلق آویز شدند.

جرم آنها قتل در شهرستان دشتستان استان بوشهر اعلام شد و محل حلق آویز نیز میدان چمران شهر برازجان که مقابل زندان معروف و قدیمی این شهر بنا شده است. از این چهار تن، یک تن افغان و بقیه بوشهری بودند

8 مرداد 1387


گفتگوی "آیدا سعادت" با شیرین عبادی

علیه چند قرن بازگشت به عقب

جلوی مجلس جمع خواهیم شد!


لایحه حمایت از خانواده که به لایحه ضد خانواده معروف شده در دستور کار مجلس هشتم قرار گرفته است.

خانم شیرین عبادی طی گفتگوئی درباره این  لایحه گفت:

طرح جدید قانون خانواده در حقیقت نه تنها کمکی به ثبات خانواده نمی کند، بلکه گامی در جهت تزلزل ارکان خانواده خواهد بود. طبق این قانون شرط موافقت همسر اول، برای ازدواج دوم و سوم مردان حذف شده ودادگاه در صورتی اجازه ازدواج دوم یا سوم را خواهد داد که زوج بتواند تمکن مالی و همچنین امکان اجرای عدالت بین همسران خود را بر دادگاه ثابت کند با توجه به این که این اجازه ی دادگاه باید قبل از وقوع ازدواج دوم صورت بگیرد، مهمترین سوال این است که چگونه دادگاه می تواند اجرای عدالت را بین همسر اول و زنی که هنوز به عقد زوجیت در نیامده است احراز کند. با این ترتیب این شرط غیر ممکن خواهد بود و تنها جمله ای بی معنا روی کاغذ باقی می ماند. شرط دیگر یعنی تمکن مرد قابل اثبات است و مرد می تواند با نشان دادن حساب بانکی و قباله های ملکی خود تمکن خویش را بر دادگاه ثابت کند خلاصه این ماده این است که هر مردی که ثروت داشته باشد می تواند به هوس های خود جنبه  قانونی بخشیده و از دادگاه اجازه ازدواج با همسر دوم یا سوم را بگیرد و شرط اجرای عدالت عملاً به فراموشی سپرده خواهد شد. بنا بر این بر خلاف آنچه که در کمیسیون قضائی مجلس مطرح شده که این طرح خصوصاماده ی 23 مطابق اسلام است، باید بگویم که اصلا چنین مساله ای نیست. زیرا قبل از اسلام تعدد زوجات در حد چهل یا پنجاه همسر هم بین اعراب متداول بوده و اسلام این امر را به چهار همسر محدود کرده و آن هم به شرطی که عدالت اجرا شود و در آیه ای از قران کریم خطاب به مردم فرموده شما هرگز نمی توانید عدالت را اجرا کنید. به این ترتیب در حقیقت نظریه ی اسلام مبتنی بر تک همسری بوده است و اگر در مواقعی بنا بر ضرورت مانند جنگ هایی که در صدر اسلام صورت می گرفته پیش بیاید که تعداد زنان نسبت بسیار بیش از مردان باشد چنین راه حلی مانند دارویی برای مداوای اجتماع پذیرفته شده است. اما در شرایط عادی اساساً با توجه به این که قرآن هم فرموده که شما نمی توانید عدالت را اجرا کنید پس نظر شارع تاکید بر تک همسری بوده است.

موارد دیگری که در لایحه آمده است از جمله وضع مالیات بر مهریه را چطور ارزیابی می کنید؟

مشکل دیگر این لایحه آن است که بر مهریه ی تعیین شده مالیات تعلق می گیرد و با این ترتیب مانعی در راه تعیین مهریه بالا ایجاد شده. من به شخصه با مهریه ی بالا برای دختران مسلمان مخالف هستم. خود نیزدخترم را فقط با 5 سکه مهریه شوهر دادم. اما قانونگذاران مرد باید بدانند اگر گاهی از اوقات برخی از خانواده ها مهریه های سنگینی برای دختران خود مطالبه می کنند به دلیل قوانین تبعض آمیز علیه زنان است. در جامعه ای که مرد می تواند بدون عذر موجه زنش را طلاق دهد و می تواند چهار همسر عقدی و الی ماشاءالله زن صیغه ای بگیرد، در جامعه ای که سفر کردن زن موکول است به موافقت کتبی شوهر و ... درچنین شرایطی می بینیم که طلاق گرفتن برای زنان بسیار دشوار و گاه غیر ممکن است. بنا براین برخی از خانواده ها چنین می اندیشند که با تعیین مهریه ی بالا و سنگین می توانند مانع از ظلم احتمالی شوهر به دخترشان شوند و بر همین مبنا مهریه تعیین می کنند. حال آنکه اگر قوانین برابری کامل حقوق زن و مرد را در بر داشت و زنان همانگونه که مردان آزاد هستند برای طلاق این آزادی را داشتند ویا بالعکس، مردان هم برای طلاق همان محدودیت زنان را داشتند، مسلما هیچ خانواده ای نیازی نمی دید که مهریه سنگینی تعیین کند. بنا براین اگر قانونگذاران مرد بر این اعتقادند که می بایستی تعیین مهریه سنگین از فرهنگ ایرانی حذف شود راه آن مالیات گرفتن از مهریه هنگام ازدواج نیست. بلکه راه آن اصلاح قوانین تبعیض آمیزی است که علیه زنان این کشور به تصویب رسیده است. از جمله وقتی مردی ایرانی با زنی مثلا اروپایی زندگی می کند احتیاج به هیچ اجازه ای ندارد و کافی است او را به عقد خود در آورد و فرزندان او ایرانی شناخته می شوند و شناسنامه ایرانی می گیرند. اما یک دخترایرانی وقتی می خواهد همسری غیر ایرانی انتخاب کند بایستی از دولت جمهوری اسلامی ایران اجازه بگیرد و فرزندان او نیز ایرانی شناخته نمی شوند و هر زمان که این زن به همراه جگر گوشه های خود به ایران بیاید، باید مانند یک غیر ایرانی برای فرزندان خود تقاضای ویزا کند. در کجای اسلام مساله ای بنام تابعیت و ویزا وجود داشته که دولتمردان می خواهند تمامی قوانین ضد زن در ایران را منتسب به اسلامکنند؟ این قوانین ناشی از فرهنگ پدر سالار است که تفسیر خود را از هرموضوعی ارائه می کند و طرح جدید قانون حمایت خانواده نیز در پرتو همین فرهنگ نوشته شده.

در مرحله اول که این لایحه به مجلس ارائه شده شاهد اعتراضات گسترده ای از طرف طیف های مختلف فعال اجتماعی و صاحبنظران و حقوقدانان بودیم. به نظر شما چرا با وجود این اعتراضات مجلستوجهی نشان نداد ؟

این قانون که متاسفانه امضای برخی از زنان نماینده مجلس از جمله خانم فاطمه آلیا را در ذیل آن می بنیم و همچنین توسط رئیس مرکز امور خانواده دولت، خانم طبیب زاده نوری، نسبت به آن موضع گیری مثبت شده است باعث تعجب است. زیرا این لایحه نه تنها حقوق زن در خانواده را پایمال می کند، نه تنها به مردان ثروتمند و نو کیسه اجازه می دهد هوسرانی خود را جنبه ی قانونی بخشند، نه تنها ارکان خانواده را متزلزل می سازد، بلکه مخالف روح والای اسلام است زیرا شرط اجرای عدالت را به صورتی که قبلاً توضیح دادم از بین می برد.

سال گذشته که این لایحه مطرح شد شما در مصاحبه ای اعلام کردید که در صورت ارائه شدن آن به مجلس برای تصویب در مقابل مجلس تحصن می کنید. آیا هنوز بر این تصمیم اصراردارید؟

امیدوارم هیأت رئیسه مجلس با هوشیاری و درایت مانع از طرح چنین قانونی در صحن علنی شوند و اجازه ندهند که برای تصمیم گیری در نوبت قرار گیرد و چنانچه این لایحه روزی برای تصمیم گیری به صحن علنی بیاید در آن صورت همانگونه که قبلا هم اعلام کرده ام زنان ایران، از جمله شخص بنده، برای اعتراض به این لایحه در مجلس شورای اسلامی متحصن خواهیم شد. تحت هیچ شرایطی نمی توان به قرن ها قبل باز گشت.

لوایح دیگری به صورت هم ارز با این لایحه به مجلس شورای اسلامی ارائه شده اند. از جمله قانون مجازات اسلامی و لایحه تشدید مجازات اخلال کنندگان امنیت روانی . به نظر شما ارائه چنین لوایحی به مجلس و تصویب این ها به صورت قانون چه فلسفه ای دارد؟ اصل بر آن است که قانون همواره باید از فرهنگ اجتماع جلوتر حرکت کند و تحول گرا و اصلاح گرا باشد. چه اصراری هست بر این که ما شاهد عقب گرد در قانون باشیم ؟

متاسفانه همزمان با این قانون حمایت از خانواده طرح قانونی دیگری تحت عنوان تشدید مجازات اخلال کنندگان امنیت روانی یک فوریت آن به تصویب رسید که اکنون باید در دستورجلسه قرار بگیرد تا کلیاتش بهتصویب برسد. در این طرح می خوانیم که تاسیس وبلاگ و سایت در صورتی که مروج فساد و الحاد باشد در ردیف جرائمی چون تجاوز به عنف و سرقت مسلحانه بوده و مستوجب اعدام است. حال آن که در هیچ کجای قانون فساد و یا الحاد تعریف نشده است و مساله ای به این اهمیت بسته به نظر دادگاه است که البته از یک دادگاه به دادگاه دیگر می تواند تفسیرهای متعدد و گوناگونی داشته باشد.

این قانون ضربه ی مهلکی است بر آزادی بیان و همواره مشکلات اجتماع از جایی شروع می شود که آزادی بیان محدود باشد. زیرا وقتی جامعه ای در بیان خواست های خود و در بیان مشکلات خود آزاد باشد مسلما راه حل نیز پیدا خواهد شد. در ایران مدتی است که دامنه ی سانسور نه تنها شامل روزنامه کتاب شده بلکه به سایت ها نیز رسیده و دستگیری تعدادی از وبلاگ نویس ها در این ارتباط بود .ظاهراً این میزان را هم کافی ندانسته اند و در صدد این برآمده اند که قلم را وسیله ای خطرناک دانسته و نویسندگان را با ادعای ترویج فساد و الحاد به پای چوبه ی دار بفرستند و امنیت قضائی شهروندان و آزادی بیان را محدود تر کند.

در صورت تصویب چنین لوایحی با توجه به اعتراضات گسترده ای که شده است مردم چه حرکتی می توانند بکنند و نقش مردم را در این جریان چطور می بینید؟

طبیعی است که در مقابل چنین قوانینی که امنیت قضائی را صدمه می زند و با حقوق بشر در تضاد است می بایستی به طرق مدنی مبارزه کرد.منظور من از طرق مدنی هر راه ممکن غیر خشونت آمیز است و عنوان این مساله که چون ما در شرایط بحران به سر می بریم و سه قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران صادر شده بنا براین ما باید اعتراضات خود را فراموش کنیم تا بحران حل شود اینها مجوز سکوت ما نخواهد بود. زیرا که بر این اعتقادم که در صورتی که حقوق بشر در کشور رعایت شود همدلی و وفاق بیشتری بین حکومت و مردم ایجاد خواهند شد و در آن صورت هیچ متجاوزی نمی تواند چشم طمع به سرزمین ما بدوزد. وضعیت زمانی خطرناک خواهد شد که بین مردم و حکومت فاصله بیفتد و این فاصله ها ناشی از نقض حقوق بشر خواهد بودبنا براین توصیه ی دلسوزانه ی من به مسئولین این است که از تصویب قوانینی که حقوق بشر را بیش از این به مخاطره می اندازد خودداری کنند و اجازه دهند که مردم در کنار دولت و حکومت به دفاع از سرزمین مادری خود برخیزند

محبوبه کرمی - اوین-31 تیرماه 1387
بند 3 زنان اوین

دراینجا عشق را 
تبعیض جنسیتی به دار کشیده!


بیش از 5 هفته از زندانی شدن محبوبه کرمی از اعضای کمپین یکمیلیون امضاء می گذرد. محبوبه در 23 خرداد ماه هنگامی که رهگذر اتفاقی خیابان ولی عصر تهران بود دستگیر شد. در آن ساعت از روز در پارک ملت تجمعی در اعتراض به مفاسد اقتصادی در جریان بود. این مطلب را محبوبه در زندان نوشته است و تلفنی آن را برای ما خوانده است.(سایت مدرسه فمینیستی)

 

اگر قوانین کمی برابر تر بودند بند نسوان زندان اوین چه تغییری می کرد

قلمم را به دست می گیرم تا از آنچه در این یک ماه بر من گذشته است، بنویسم. روزگار سختی است؛ تنها و بی کس در گوشه ای از راهرویزندان نشسته ام و می خواهم بنویسم از زنانی که در این روزها با آنها همدم و هم صحبت شدم. از فاطمه و اشرف و پروین و ریحانه که به خاطر اشتباهات دیگران باید مجازات شوند. هرگز فراموش نمی کنم آن روز را که در سلول انفرادی تنها نشسته بودم و به مشکلات خودم فکر می کردم. به یاد مادر بیمارم افتادم که در شرف عمل جراحی بود. به یاد پدر سالمندم افتادم که الان در گوشه ای از خانه چشم به در دوخته تا تنها دخترش، محبوبه اش به خانه بازگردد. او نمی داند که دخترش به خاطر دفاع از حق دیگران باید در گوشه زندان باشد.

گریه امانم نمی دهد. اشک به پهنای صورتم سرازیر می شود .ناگهان دستی مهربان، موهایم را نوازش می دهد. سرم را بلند می کنم. دختریزیبا با موهای بلند کنارم نشسته است. می پرسد:« چرا دلتنگی می کنی؟» می گویم: نگران حال مادرم هستم. اشک در چشمانش حلقه می زند و می گوید: «ای کاش من هم مادری داشتم» از او می پرسم مادرت فوت کرده؟ سرش را تکان می دهد:« ای کاش فوت کرده بود. مادرم خودش را دار زد» از شنیدن ماجرای مادر فاطمه بسیار متاثر می شوم. در حال صحبت با فاطمه بودم که مرا برای بازجویی مجدد صدا می کنند. وقتی پس از 4 ساعت بازجویی به سلول برگشتم، فاطمه نبود. سلولش را عوض کرده بودند.

پس از چند روز ما را جا به جا کردند. یک روز در هواخوری انفرادی فاطمه را دیدم در حال کشیدن سیگار بود. به کنارش رفتم. به خاطر منسیگارش را خاموش کرد. تشکر کردم.

از فاطمه خواستم کمی راجع به مادرش حرف بزند، چرا خود به دار آویخت؟

فاطمه از سرنوشت تلخ مادرش می گوید. از ازدواج ناموفق و ناخواسته مادر در سن 14 سالگی، این که پدر و مادر مادرش فوت کرده بودند و او با برادرانش زندگی می کرد. این که در مراسم خواستگاری مادر، مرد جوانی را به او به عنوان شوهر آینده نشان می دهند ولی در سر سفره عقد برادر بزرگتر آن مرد جوان به عنوان داماد می نشیند. این که ازدواج مادرش از روز اول با فریب شروع شد. این که پدر فاطمه 35 سال از مادرش بزرگتر بود. این که حاصل ازدواج پدر و مادرش دو پسر و یک دختر است که مادرش به زور کتک و شلاق هر سه را حامله شد. این که مادرش سالها برای طلاق تلاش کرد اما  موفق نشد. این که زندگی با مردی مثل پدرش جز افسردگی و بیماری برای مادرش بهره ای نداشت. فاطمه می گوید مادرش از مدتها قبل از آن روز شوم به همه می گفت که روزی خودکشی خواهد کرد:«روزی به خانه آمدم و مادرم را بالای دار دیدم.» فاطمه قادر به ادامه صحبت نیست و هر دو زار زار گریه می کنیم.

سعی می کنم با ماموران زندان ارتباط برقرار کنم. برخی از کمک زندانبان ها ، زنان زندانی دارای حبس سنگین یا زیر اعدامند. خانمی خیلی به ما محبت داشت و حتا به مادرم زنگ می زد و خبر سلامتی مادر را به من می داد. او متهم به قتل شوهر است. شوهری معتاد و بیکار. زن با کار درخیاط خانه سعی می کرد خرج زندگی را در آورد. اما بیکاری، اعتیاد و درخانه بودن همیشگی شوهر، همیشه موجب جنگ و دعوا بوده است. مرد در یکی از این دعواها کشته می شود. می اندیشم به راستی چنین زن مهربانی که با من که دختر غریبه ای برای او هستم چنین مهربانی می کند، آیا اگر کمی شرایطش انسانی تر بود، آیا اگر قوانین از او که گرفتار مردی معتاد و خشن بود حمایت بیشتری می کرد، سرنوشتش به این جا ختم می شد؟

روزی در هواخوری اشرف را می بینم. او هم متهم به قتل شوهر و زیر سنگسار است. اشرف دلیل بودنش در این جا را برایم می گوید. می گوید شوهر بی غیرتی داشته است. او مردها را به خانه می آورد و اشرف رامجبور به رابطه با آن ها می کرد و پولش را در جیب می گذاشت و خرج می کرد.

به گفته اشرف، زندگی اینچنینی برایش غیرقابل تحمل بوده است، مرد طلاقش نمی داده است. اشرف برای رهایی از این وضعیت شوهرش را می کشد.

به قوانین تبعیض آمیزی می اندیشم که زنی را که شوهرش به مردان دیگر می فروشد، محکوم به سنگسار می کند. راستی آیا اشرف به میل خود با این مردان هم بستر می شده است که اکنون مسئولیت رابطه با آن ها را باید بپذیرد و به خاطرش مجازات شود؟ این زنان که در چنبر ناآگاهی و فقر و بدبختی اسیرند، چه روزنه ای برای بیرون آمدن از بن بستی که قوانین مردسالار برایشان رقم زده دارند؟ راستی چرا زنان شوهر کش این چنین زیادند، چه چیزهایی باعث می شود که زنان به آخر خط برسند، یا مانند مادر فاطمه خودشان را دار بزنند و یا مانند اشرف و پروین و بسیار زنان دیگر، به مرگ شوهرانشان راضی شوند؟

به اشرف می گویم اگر قوانین تبعیض آمیز روزی در کشور ما عوض شوند، جای امثال تو این جا نخواهد بود. اشرف می گوید باید به بند3 بیایی تا قصه زندگی زنانی مثل من را بشنوی.

من اما به سرنوشت خودم می اندیشم که تنها به جرم تلاش برای تغییر قوانینی که زندگی هزاران زن را به بن بست کشانده است، در گوشه ای از زندان اوین نگران مادری بیمار و پدری سالمند هستم که هر دو نیازمندحضور منند. قوانینی که اگر کمی انسانی تر بودند، بند نسوان زنان اوین شکلی دیگر داشت